از آن بالا بیا پایین

 

 

از آن بالا بیا پایین

 

<< از آن بالا بیا پایین

از آن بالا بیا پایین >>

 

منم آن کودک تازه

منم نوزاد نو زاده

از سوی خدا

بانگم زدی

 آمدم

 

با یاد خدا

در آسمان هستم

 

با یاد خدا

بر زمین آیم

 

با دانش بی پایان هستی

سویت می آیم

 

از سوی خدا

با یاد خدا

با دانش خدا

سوی تو می آیم

 

لیک

 

تو از من می خواهی

تو می کوشی

پافشاری می کنی

افتخارت می دانی

مرا همچون دیگران

از آن دانش جدا سازی

از اوچ برگیری

جدا سازی

و بر زمینم آری

 

مشغول عادت ها و تشریفات

سبقت در سرایت کردن آفات

دروغ و تهمت و تزویر و حیله

سلطنت ، ظلم و شرک و کینه

 

تو با این کارهایت

انگار که می گویی :

 

<< از آن بالا بیا پایین

از آن بالا بیا پایین >>

 

انگار می گویی :

 

<<  جدا شو ز نیکی ها

دور شو ز پاکی ها

بگریز از دانش

بشتاب به سوی پلیدی ها

نزدیک آلودگی ها

پناه بر بر جهالت >> .

 

۱۳۹۸/۲/۳

۵:۱۰

باز اشتباه کردی

باز هم اشتباه

 

باز هم تو

با جرقه ای ،نگاهی

واژه ای ، گپ کوتاهی

نمایی یا ندایی یا آهی

به شور می آیی

پر می شوی

پر می کشی

با چشم های پر شوری

سرمستی

پر گویی

برمی خیزی

بر اوچ آسمان واژگان

 پرواز می کنی

می گویی و می گویی

پر می کشی و پر می کشی

خوش و پیروز می شوی

خوش و پیروز می انگاری

می تازی و می تابی

می گویی و بی تابی

 

لیک

 

نمی دانی

نمی بینی

شور و تاب و خوش سخن تو

بر دوست و آشنا

بی ارزش و بی نا

است و بی معنا

از اوج به زیر آیی

خاموش فرود آیی

با نگاه سردی

نوا یا آهنگ ناسویی

 

درمی یابی

 

باز اشتباه کردی

نادوست سخن گفتی

ناآشنا سخن گفتی

ناآرام سخن گفتی

 

باز اشتباه کردی

 بر واژگان تاختی

دیده آشکار ساختی

اندیشه نشان دادی

بر کسی که درنمی یابد

سخنت

واژه واژه ات

دریافت و اندیشه

تک تک دمش هایت

یک یک سوهش هایت

 

باز اشتباه کردی

زبان باز کردی

اندیشه بازگو کردی

راز دل باز گشا کردی

توشه ی گشودی

یکرنگی نشان دادی  .

 

باز اشتباه کردی

باز اشتباه کردی

 

هر بار چنین شد

هر بار چنین شود

 

باز اشتباه کردی

باز اشتباه می کنی .

 

۱۳۹۸/۲/۳

۱:۱۴

 

تازه ترین سروده ام

تازه ترین سروده ی نو من درباره ی مراسم احیاء

احیاء

 

سروده نو ؛ سروده آزادی

سروده نو ؛ سروده آزادی

سروده نو که به راستی بهتر آن هست که آن را همان سروده ی  نیمایی بنامیم چون نیما بود که برخاست و با همه ی درد ها و رنج های راهی که برگزیده بود و این سروده را ، این راه را با دل و جان و همه ی باورها پیمود با همه ی دردها و رنج ها و بی ارزش کردن و تمسخر های فریبکارانه و مغرضانه که از انسان های بی هنر و لاقیمت و حسود که به راه و نشانه ی راستین نیما که به سروده رنگ و بویی می داد به جز ریا و شهرت و شهوت و جاه طلبی و تزویر و زرق و برق و رنگ محافظه کاری و مصلحت اندیشی های شوم شعر سنتی را از سروده گرفته بود و به آن رنگ و بوی سروده های راستین از دریافت ها و باورهای نو و کهن باارزش که از دردها و رنج های مردم می گفت ؛ نه از حرص و آز و تمجید و حمد ثنا های بی ارزش برای هر کسی که قدرت آز آن اوست و یا حور و پری زمینی و آسمانی و یا هر شعری که قاعده وار با قیدهای سنتی به جهت دادن و مدل دادن شعرهای قدیمی می پرداخت .


سروده ی نو سرآغاز جهانی هست که نیما با هزاران رنج خود برای مردم و برای دل راستین از خدا و دل و نگاه نو به جهان می گوید .

سروده ی نو ، سروده ی نیمایی که نیما با همه ی درد و رنج خود ایستاد در برابر جامعه ی شعرای سنتی و آکادمیک ساکن و بی هنر می خواند و آن ها با حالتی جاهلانه و حق به جانب او را به مسخره می گرفتند و او را بی سواد و خود را فاضل معرفی می کردند و می کنند !!!

نیما سروده ی تازه ی خود را برای مردمی می خواند و برای مردمی می سرود که آن ها را می شناخت و رنج ها و دردهای شان را می شناخت چون خود از جنس آنان بود ؛ این نه به معنای این هست که شعرای سنتی از جنس مردم نبودند بلکه خود را از جنس مردم نمی دانستند و به جهالت خود غره بودند ، چیزی که نیما نبود .

کسانی را می شناسم که هم اکنون هم بر جهالت خود هستند و با وقاحت به نقد های واهی می پردازند که شعر نو برای انسان های بی سواد است چون خود نیما هم ...

رک می گویم که خودشان را جمع کنند و این جا هم چنین می کنم :

<< اگه شما سنتی ها خیلی حالی تونه چرا تا حالا جز غزل و قصیده و قاطی کردن این دو تا شیوه ی تازه ای با سخن تازه ای نیاووردین‌ ؟ فقط ادعاتونه اونم واسه ی چندسال ناپلونی خوندن ادبیات دارین قپی می آین . مگه غزل و قصیده چیه ؟ یا پاچه خواری قلدارس یا تمجید از حوری زمینی و بهشتی که اونم به گفته ی دکترشریعتی «کنار حوض و با جام شراب » ولش می کنن می آن تا اسم خودشونو بذارن ته شعر خیلی هم خودتونو بکشین کلمه پس و پیش می کنین تا اسمی بشین حالا چه واسه پیغمبر و آلش تا شفاعت تونو بکنن یا واسه مردم تا تحویل تون بگیرن . جم کنین خودتونو . >>

و برای همان کسان که کباده ی شاعری و آرایه ادبی را می کشند این لینک را می گذارم از دانشنامه ی ویکی پدیا :

نیما یوشیج

(برید بخونید خجالت بکشید)