سروده نو ؛
سروده آزادی
سروده نو که به راستی بهتر آن هست که آن را همان سروده ی نیمایی بنامیم چون نیما بود که برخاست و با همه
ی درد ها و رنج های راهی که برگزیده بود و این سروده را ، این راه را با دل و جان
و همه ی باورها پیمود با همه ی دردها و رنج ها و بی ارزش کردن و تمسخر های
فریبکارانه و مغرضانه که از انسان های بی هنر و لاقیمت و حسود که به راه و نشانه ی
راستین نیما که به سروده رنگ و بویی می داد به جز ریا و شهرت و شهوت و جاه طلبی و
تزویر و زرق و برق و رنگ محافظه کاری و مصلحت اندیشی های شوم شعر سنتی را از سروده
گرفته بود و به آن رنگ و بوی سروده های راستین از دریافت ها و باورهای نو و کهن
باارزش که از دردها و رنج های مردم می گفت ؛ نه از حرص و آز و تمجید و حمد ثنا های
بی ارزش برای هر کسی که قدرت آز آن اوست و یا حور و پری زمینی و آسمانی و یا هر
شعری که قاعده وار با قیدهای سنتی به جهت دادن و مدل دادن شعرهای قدیمی می پرداخت
.
سروده ی نو سرآغاز جهانی هست که نیما با هزاران رنج خود برای مردم و
برای دل راستین از خدا و دل و نگاه نو به جهان می گوید .
سروده ی نو ، سروده ی نیمایی که نیما با همه ی درد و رنج خود ایستاد در
برابر جامعه ی شعرای سنتی و آکادمیک ساکن و بی هنر می خواند و آن ها با حالتی
جاهلانه و حق به جانب او را به مسخره می گرفتند و او را بی سواد و خود را فاضل
معرفی می کردند و می کنند !!!
نیما سروده ی تازه ی خود را برای مردمی می خواند و برای مردمی می سرود
که آن ها را می شناخت و رنج ها و دردهای شان را می شناخت چون خود از جنس آنان بود
؛ این نه به معنای این هست که شعرای سنتی از جنس مردم نبودند بلکه خود را از جنس
مردم نمی دانستند و به جهالت خود غره بودند ، چیزی که نیما نبود .
کسانی را می شناسم که هم اکنون هم بر جهالت خود هستند و با وقاحت به
نقد های واهی می پردازند که شعر نو برای انسان های بی سواد است چون خود نیما هم
...
رک می گویم که خودشان را جمع کنند و این جا هم چنین می کنم :
<< اگه شما سنتی ها خیلی حالی تونه چرا تا حالا جز غزل و قصیده
و قاطی کردن این دو تا شیوه ی تازه ای با سخن تازه ای نیاووردین ؟ فقط ادعاتونه
اونم واسه ی چندسال ناپلونی خوندن ادبیات دارین قپی می آین . مگه غزل و قصیده چیه
؟ یا پاچه خواری قلدارس یا تمجید از حوری زمینی و بهشتی که اونم به گفته ی دکترشریعتی
«کنار حوض و با جام شراب » ولش می کنن می آن تا اسم خودشونو بذارن ته شعر خیلی هم
خودتونو بکشین کلمه پس و پیش می کنین تا اسمی بشین حالا چه واسه پیغمبر و آلش تا
شفاعت تونو بکنن یا واسه مردم تا تحویل تون بگیرن . جم کنین خودتونو . >>
و برای همان کسان که کباده ی شاعری و آرایه ادبی را می کشند این لینک
را می گذارم از دانشنامه ی ویکی پدیا :
نیما یوشیج
(برید بخونید خجالت بکشید)